تو این روزهای سخت تو همه امید منی
سلام هامونم وقتی می چرخی و من رو بغل میکنی میخوام دنیا بایسته و من باشم و تو فقط دستهای کوچیکت فقط لپهای من رو میگیره و انگشتهای نازت و ناخنهای سوهان نشده ات رو پوست صورتم من رو به اوج می بره هامونم حس میکنم این لحظه هایی که با هم هستیم و تکرار نشدنی هستن بهترین و وصف نشدنی ترین احساسیه که یه مادر فقط می تونه تجربه کنه شب پیش دستت رو به صورتم میکشیدی و انگشت کوچیکت رو توی دماغ و دهن و چشمم میکردی و من هم الکی عطسه کردم و تو که حسابی خوابت گرفته بود و نمی تونستی بخابی قاه قاه میخندی و بعد هم هی پشت سر هم عطسه کردی و عطسه کردی و بعد از زیزی گفتنت حالا عطسه هم بلد بکنی هامون خوبم که همه زندگی من رو غرق شادی میکنی دوستت دارم دوست...
نویسنده :
مادر
10:20